درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق من محمد رضا و آدرس eashghbavafa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 20587
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


عشق من محمد رضا
محمدرضا عزیزم من این وبلاگ را برای تو عزیزتر از جانم ساخته ام ای تو بهترینم همیشه عاشقتم و از خدا میخوام سلامت باشی نفسم
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 22:14 ::  نويسنده : المیرا       


جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 21:8 ::  نويسنده : المیرا       



جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 20:38 ::  نويسنده : المیرا       


 

امروز یافتم

گمگشته ای که در طلبش عمر من گذشت

اکنون نشسته مرا روبرو توئی

آنکس که بود همره باد سحر منم

و آنکس که داشت بوی آرزو توئی

 

دیگر شبان تیره نپویم در آسمان

تو آن ستاره ای که نشسته ای به دامنم

همراه موج در دل دریا نمیروم

تک گوهرم توئی که شدی زیب گردنم

 

ای آرزوی من

تو همان بخت کز دیار دور

پر پر زنان به کلبه من پر کشیده ای

بر بامم ای پرنده عرشی خوش آمدی

در کلبه ام بمان

ای آنکه همچو من

یک آشیان گرم محبت ندیده ای*





جمعه 25 شهريور 1390برچسب:وایییییییی, :: 20:16 ::  نويسنده : المیرا       

 

زمانیكه مردی در حال پولیش كردن اتوموبیل جدیدش بود كودك 4 ساله اش  تكه سنگی را بداشت و  بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.

 

مرد آنچنان عصبانی شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دلیل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبیه نموده

 

در بیمارستان به سبب شكستگی های فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد

وقتی كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را دید از او پرسید “پدر كی انگشتهای من در خواهند آمد” !

 

آن مرد آنقدر مغموم بود كه هچی نتوانست بگوید به سمت اتوبیل برگشت وچندین باربا لگدبه آن زد

 

حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی كه پسرش روی آن انداخته بود  نگاه می كرد . او نوشته بود ” دوستت دارم پدر”

 

 

روز بعد آن مرد خودكشی كرد



جمعه 25 شهريور 1390برچسب:زندگی , :: 20:0 ::  نويسنده : المیرا       

من برات چی بودم,قصه ی تکراری,یکی که باورکردخیلی دوستش داری   من برات چی بودم سایه ی تنهایی,یکی که فکر می کرد تو براش دنیایی زندگی فدای چشمات ای همه بود و نبودم,تو رو می خوام همیشه باتمام وجودم/زندگی فدای چشمات,نگیر از من نگاهتو,نزار روزم بگیره رنگ چشم سیاهتو/من برات چی بودم جز یه قاب کهنه,که شکست و پا شداز یه خواب کهنه/گفته بودی دنیات,منم و این خونه,فکر می کردم چشمات حسمو می دونه/زندگی فدای چشمات,دیدنت ارزمه,چرا که هر جا که می رم,صورتت روبه رومه/زندگی فدای چشمات ,بی تو من بی ستاره ام/داره میمیره قلبم دیگه طاقت نداره/

 



جمعه 25 شهريور 1390برچسب:ای غرور, :: 19:49 ::  نويسنده : المیرا       


افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد

وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند

افسوس که کسی نیست!

تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد

وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند

افسوس که کسی نیست.......

از من بخواهد ناگفته های قلبم را که عمریست خک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنم

ودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند!

افسوس.........

افسوس که در این روزگار کسی نیست

جز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین قلبم شده اند

وهروز غم را بادلم همخوانی می کنند



جمعه 25 شهريور 1390برچسب:عشق من محمدرضا, :: 19:42 ::  نويسنده : المیرا       


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد